گابریل خوزه گارسیا مارکز، نویسنده کلمبیایی و برنده جایزه نوبل ادبیات کتابی داره به نام ژنرال در هزار توی خود یا همون " The general in his labyrinth"  که رمانی شرح حال روز های واپسین زندگی رهبر و آزادی خواه کلمبیایی بزرگ، سیمون بولیوار (Simon Bolivar) هست. گابریل مارکز از زبان بولیوار به عنوان آخرین کلمات پیش از مرگ سیمون بولیوار یا همون simon bolivar's last words جمله ای رو گفت که توی عنوان میبینید:

 ?Damn it! How will I ever get out of this labyrinth

و این ها از کلمات مورد علاقه من هستن که بیش از اندازه جالب و قابل تامل و عمیق هستن.

پ.ن: پیش نمایش متنیه که دارم روش کار میکنم.

۱.وبلاگ‌نویسی را چه زمانی ، چگونه آغاز کرده‌اید. چگونه آشنا شدید. از حال و هوای‌تان بنویسید؟

پنجشنبه ۳ تیر ۱۴۰۰ یا ۲۴ ژوئن ۲۰۲۱ (Hey! That beautiful day) وبلاگ نویسی رو با زدن وب نیو ورد و یه پست که هنوزم اول اون وب هستش شروع کردم. اما چگونگی آشنایی یکم پیچیده تره. به طور خیلی خلاصه وقتی تازه کیپاپر شده بودم فنسایت های بیان رو پیدا کردم و خب اون موقع نسبت به جاهای دیگه اینجا اصلا جو تاکسیکی نداشت. یک روز کامنت هستی رو زیر یکی از پست های وب تی اکس تی(که الان مفقود الاثر شده) دیدم و رفتم پست هاش رو خوندم. کم کم از بیان و عده ای از وبلاگ نویسان و وب هاشون خوشم اومد و  به جامعه وبلاگ نویسان پیوستم. (همینم کلی طولانی شد اما همه جزئیات رو پاک کردمXD) و آهان حال و هوا... اره گفتم که جو تاکسیک نداشت و پر از وایب خوب بود، دور از همه چیز شبیه سرزمین عجایب بود.